آسيب هاي اخلاقي مسوولان


 

نویسنده: علی اکبر ذاکری




 
همان گونه که نيروهاي مسوول بايد آراسته به فضائلي باشند و محاسني را براي خدمت بهتر به جامعه کسب نمايند و برابر آن رفتار کنند. لازم است از رذايل و رفتارهاي ناپسند دور باشند و خود را از آنها پيراسته نمايند، تا گرفتار هواي نفس نگرديده و حقوق مردم را ضايع ننمايند. به آنها ستم نکنند و از عهده انجام درست وظايف و مسووليت هايي که به عهده گرفته اند برآيند. ما از اين پيراستگي هاي اخلاقي و رذايل خلقي به آسيب هاي اخلاقي تعبير مي کنيم و بخشي از نکات مهمي که امام خميني بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي بر آن تکيه کرده اند مطرح مي نماييم.
بخش عمده ي کتاب شرح چهل حديث ايشان به درمان رذايل اخلاقي اختصاص يافته است. و در شرح حديث جنود عقل و جهل در برابر هر سرباز عقل، نيرويي از جهل وجود دارد که امام به شرح آن پرداخته است. اما آنچه در اينجا ذکر مي شود آسيب هاي مربوط به مديران جامعه اسلامي است که در صحيفه ايشان مطرح شده است.

1 ـ اختلاف
 

اختلاف و درگيري و نزاع باعث هدر رفتن نيرو و امکانات جامعه مي شود. جامعه اي که دچار تفرقه بشود، هيچ گاه در رسيدن به آرمان ها و برنامه هاي خود موفق نخواهد بود. قرآن به مسلمانان دستور مي دهد که به ريسمان الهي چنگ زده و دچار تفرقه نشوند. (1) و بيان مي کند که با يکديگر نزاع نکنيد تا سست شويد و ابهت و توان شما از بين برود. (2) اسلام دستور به وحدت مي دهد و مي خواهد که مسلمين دست واحد در برابر غير مسلمان باشند. امام خميني در اهميت وحدت براي جلوگيري از آسيب هاي داخلي و خارجي مي گويند.
مسلمين به حسب دستور خداي تبارک و تعالي « يد واحده » [ اند ] نه دو تا دست، يد واحده علي من سواهم. همه مثل اينکه يک دست، باز دو دست هم نفرموده است. براي اين که دو دست هم ممکن است اين از اين طرف برود، آن از آن طرف، نه دست واحد، همه شان مثل دست واحد مي مانند، مسلم اين طوري است و اگر مسلمين اين طور باشند که آن طور وحدت با هم داشته باشند که مثل يک دست باشند، يد واحده باشند، اين ديگر آسيب بردار نيست. آسيب از داخل خود آدم، داخل خود ملت و کشور بر ما وارد مي شود و بر شما، از خارج هيچ ترسي نداشته باشيد از داخل خودمان بترسيد... (3)
امام خميني منشا اختلاف را هواي نفس مي دانند و آن را ناشي از نفسانيات مي شمارند:
منشا اختلافات از هواي نفس است. هر کجا اختلاف بين خودتان ديديد مطمئن باشيد که از هواي نفس سرچشمه گرفته است. البته اختلاف بين انبيا و افراد مقابل آنها و اسلام و کفر هميشه بوده است ؛ ولي آن اختلاف از عبوديت سرچشمه مي گيرد. (4)
امام اصل اختلاف بين کفر و اسلام، حق و باطل را منکر نيستند ؛ ولي بر اين باورند که در ميان نيروهاي اسلام و مسلمان اگر اختلافي رخ دهد سر منشا آن هواي نفس است و علت آن عدم تزکيه نفس است. انبيا آمدند که نفس ها را تزکيه کنند و جلو طغيان نفس را بگيرند و به گفته ايشان: « اگر انسان تزکيه بشود و نفس انسان تربيت بشود، اين اختلافات برداشته مي شود » (5) تمام نزاع ها و درگيري ها از خودخواهي نفس، سرچشمه مي گيرد. نفسي که به خدا خواهي نرسيده است. از اين رو اگر تمام انبيا با هم جمع شوند با يکديگر نزاعي و اختلافي ندارند چون خودخواه نيستند:
اگر تمام انبيا جمع بشوند در يک محلي، هيچ وقت با هم نزاع نمي کنند. اگر اوليا و انبيا را شما فرض کنيد که الان بيايند در دنيا، هيچ وقت با هم نزاع ندارند. براي اين که نزاع مال خودخواهي است. از نقطه ي نفس انسان پيدا مي شود که آنها نفس را کشته اند. (6)
طرح اختلاف از سوي هر کسي که باشد آن « زبان شيطان » است چه از سوي يک روحاني يا انسان مقدس و يا يک نمازگزار مطرح شود. همه تحت تاثير شيطانند و به آن توجه ندارند. (7) اختلاف سر منشا مادي دارد. افراد اگر براي خدا کار و تلاش کنند، اختلاف رخ نمي دهد ؛ ولي زماني که مسوولان به منافع مادي روي آورند اختلاف و نزاع بروز مي کند و جامعه را گرفتار تشتت مي نمايد.
اگر خداي نخواسته نظر مادي در بين ماها حاصل بشود و ما نسيان کنيم، خداي تبارک و تعالي را به توجه به دنيا و مقامات، لا علاج خواهد شد اختلاف. کساني که توجه به دنيا دارند، نمي شود اختلاف نداشته باشند، هر کسي براي خودش مي خواهد. آنهايي که اختلاف ندارند، آنهايي هستند که به دنيا اعتنا ندارند، آنهايي هستند که ارزش ها را بهش توجه دارند، آنها بينشان اختلاف واقع نمي شود. (8) اميرالمومنين (ع) اختلاف را باعث تفرقه مي شمارد. (9) زماين که تفرقه ايجاد شد زمينه بريا سوء استفاده دشمن داخلي و خارجي فراهم مي شود.

2 ـ چاپلوسي
 

چاپلوسي و تعريف بي جا درباره ي ديگران براي کسب موقعيت، يکي از آفت هاي قدرت است. زيرا افرادي که طالب قدرت و مقام هستند از نيروهايي که از آنها تعريف مي کنند و تملق مي نمايند خوششان مي آيد و از نيروهايي که خيرخواه بوده و حقايق را آنگونه که هستند مطرح مي کنند تا به دنبال راه حل باشند ناراحت مي شوند. اين باعث مي شود که افراد چاپلوس و چرب زبان، دور افراد را گرفته و در نزد آنها قرب و منزلت بيابند. علي (ع) ستودن بيش از شايستگي افراد را چاپلوسي مي داند (10) و مي فرمايد:
« ليس الملق من اخلاق الانبياء » (11)
از اخلاق پيامبران چاپلوسي نيست.
و در کلام ديگر مي فرمايد:
« اياک و الملق فان الملق ليس من خلائق الايمان » (12)
بر حذر باد از چاپلوسي، زيرا ملق و چاپلوسي از خصيصه هاي ايمان نيست. امام خميني به خاطر مهم بودن مقام و قدرت، از مسوولان و ريئس جمهوري وقت مي خواهد که مشاوران و همکاران خود را از انسان هاي چاپلوس، دغلباز و حيله گر انتخاب نکند.
مقام خطير است و خطر بزرگ، به خدا بايد پناه برد و از او استمداد کرد. همه ي دست اندکاران ـ به ويژه رئس جمهور ـ بايد از چاپلوسان دغلباز و زبان بازان حيله گر بر حذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقه دار که تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است، انتخاب کنيد. بسا که منحرفان و منافقان خود را با ظاهري آراسته به تقوا جا بزنند و با دست ما به اسلام و کشور اسلامي صدمه زنند. (13)
گويا سخنان امام خميني ترجمه فرازي از سخنان اميرالمومنين (ع) در نامه به مالک اشتر است که در گزينش کاتبان، وي را از کساني که خود را آراسته مي سازند که مورد توجه حاکم قرار گيرند بر حذر مي دارد:
در گزيدن اين کاتبان تنها به فراست و اطمينان و خودگماني خويش اعتماد مکن که مردم براي جلب نظر واليان به آراستن ظاهر مي پردازند و خوش خدمتي را پيشه مي سازند ؛ اما در پس آن، چيزي از خيرخواهي و امانت نيست و ليکن آنان را بيازماي به خدمتي که براي واليان نيکوکار پيش از تو عهده دار بودند... (14)
بيشترين کاربرد واژه چاپلوسي در سخنان امام خميني درباره ي حاکمان فاسد است. به ویژه حکومت پهلوي که در برابر حاکمان آمريکا به چاپلوسي مي پرداختند و در برابر مردم دست به هرزگي و کارهاي ستمگرانه مي زدند. (15) امام بر اين نکته تکيه مي کنند، که اگر مردم دست به انقلاب نمي زدند و از خانه هاي خود بيرون نمي آمدند، هنوز آمريکا بر اين کشور حاکم و همه بايد دست به سينه ي امريکا باشند و چاپلوسي کنند، تا نان و اسلحه به ايران بدهد (16) اين انقلاب اسلامي ايران بود که معادلات را به هم زد و کارتر رئيس جمهوري وقت امريکا مجبور شد در قضيه ي گروگان ها دست به چاپلوسي بزند و حيله و دسيسه اي را طرح ريزي نمايد. (17) امام خميني از چاپلوسي رضا خان هم ياد مي کند که براي فريب مردم در اغاز دست به کارهاي مذهبي مي زد.
رضا خان آمد و ابتدا با چاپلوسي و اظهار ديانت و سينه زدن و روضه به پا کردن و از اين تکيه به آن تکيه رفتن در ماه محرم، مردم را اغفال کرد. (18)
مشابه واژه چاپلوسي که در سخنان امام آمده است واژه سالوسي و دغلبازي است. سالوسي در فرهنگ سياسي امام مانند چاپلوسي است و در موارد متعدد از سالوسي رضا خان در فريب دادن مردم (19) و از سالوسي و فريبکاري صدام و نماز خواندن او ياد مي کند. (20)
امام خميني از نوعي حکومت سالوسي ياد مي کند که افرادي در صددند حکومتي ايجاد کنند که به ظاهر اسلامي است ؛ اما در باطن منافقانه و بر خلاف مصالح کشور است. مشخصه ي اين حکومت را جدا کردن مردم از روحانيت و جدا ساختن آنها از دانشگاه است.
عزيزان من، برادران من، خواهران من تمام قشرهاي ملت توجه بکنيد که جريان هايي در کار است که روحانيون را در چشم مردم يک نحو ديگري جلوه بدهند، و مردم را از روحانيت جدا کنند، و دانشگاه را از روحانيون جدا کنند، و مقاصد خودشان را انجام بدهند، ولو با يک رژيمي که به طور سالوسي در ملت ايجاد کنند ؛ يعني يک رژيم به صورت صد در صد اسلامي و بيشتر از شما فرياد « وا اسلاما » بکشد لکن در باطن منافق باشد و در باطن بر خلاف مصالح کشور عمل کند. (21)
امام خميني در وصيت نامه ي خود از دغلبازان و فريبکاراني که مدعي اسلام نمايي بوده و خود را متعهد به نظام اسلامي مي دانستندو اين باعث شده بود که از ايشان ذکري به ميان آيد مي نالد و گفته هاي خود را درباره آنها کان لم يکن دانسته و ملاک را حال فعلي آنها دانسته اند که آيا وفادار به نظام هستند يا نه ؟
من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسي و اسلام نمايي بعضي افراد ذکري از آنان کرده و تمجيدي نموده ام که بعد فهميدم از دغلبازي آنان اغفال شده ام. آن تمجيدها در حالي بود که خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مي نماياندند، و نبايد از آن مسائل سوء استفاده شود. و ميزان در هر کس حال فعلي او است. (22)
سخن امام به اين معناست که افراد در دوران انقلاب خود را وفادار به اسلام و انقلاب معرفي مي کردند، اما به مرور از انقلاب و اسلام جدا شده و داعيه هاي ديگري پيدا کردند، بايد حال فعلي آنان ملاک داوري قرار گيرد.

3 ـ حرص
 

حرص و آز، از صفات ناپسند و آسيب هاي خطرناکي است که براي مسوولان حکومتي اجتناب از آن لازم است. نراقي گويد:
حرص، حالت و صفتي است نفساني که آدمي را بر گردآوردن آنچه بدان نياز ندارد بر مي انگيزد بي آن که به حد و مقدار معيني اکتفا کند. (23)
حرص در برابر توکل قرار دارد و در کتاب شرح جنود عقل و جهل رواياتي را در اين باره باب آورده اند. (24) حرص را جزو نيرومندترين شاخه هاي دنيا دوستي دانسته اند و ترددي نيست که اين صفت باعث گمراهي افراد مي شود و اشخاص را به هلاکت مي رساند و حريص به حق خود قانع نيست و هميشه دنبال افزون ساختن اموال خود و يا موقعيت اجتماعي خويش است. و در نتيجه افرادي ممکن است او را تقويت کنند و او به جهت حرصي که دارد اموال مردم را به تصاحب خود درآورد و با قدرتي که دارد ديگران را از هستي ساقط سازد. امام خميني در سخني، به خطر حرص در افراد مسوول چنين اشاره مي کند:
هر چه مال اضافه بشود حرص انسان اضافه مي شود، هر چه قدرت اضافه بشود حرص انسان به قدرت اضافه مي شود و اگر مهذب نباشد انسان، آن قدرت را براي خودش به کار مي گيرد، وقتي براي خودش به کار گرفت دولت هاي بزرگي که هستند، ابر قدرت هايي که هستتند يک همچو آدم قدرتمندي را پيدا مي کنند و اين آدم قدرتمند را به او بال و پر مي دهند و اين را به مقام مي رسانند تا اينکه ملت را استضعاف کند و ذخاير ملت را بچاپد. (25)
حرص افراد و احزاب خاص به مال و قدرت باعث مي شود که به عنوان نقطه ضعف مورد توجه قدرت هاي جهاني قرار گيرند و از آنها حمايت نمايند. امام معتقد است که رضا خان اين گونه بود، قدرت هاي خارجي از حرص او به مال و قدرت در جهت اهداف خود بهره بردند. و به خاطر همين خطر است که علي (ع) به مالک اشتر دستور مي دهد با انسان حريص مشورت نکند، زيرا آنها حرص ستم را برايت بيارايد و اين ناشي از سوء ظن به خداست. (26)
حرص از آن جهت خطرناک است که تا پايان عمر همراه انسان مي باشد، بلکه در وجود انسان عميق تر مي شود. امام خميني در توصيه هايي که به فرزند خود دارند به اين نکته اشاره مي کنند:
ولي هيهات خصوصا از مثل منم گرفتار به دام هاي ابليس و نفس خبيث. پسرم از من گذشته «يشيب ابن آدم و يشب فيه خصلتان الحرص و طول الامل » (27) لکن تو نعمت جواني داري و قدرت اراده، اميد است بتواني راهي طريق صالحان باشي. (28)

4 ـ دشمني
 

برابر مفاد آيه ي قرآن، مومنان با يکديگر برادرند (29) و دشمني و کينه در ميان آنها کاري است بر خلاف اسلام. کساني که در مسووليتي قرار دارند با ديگران که هم رده ي آنان مي باشند يا مسووليتي دارند نبايد به دشمني بپردازند. دشمني بين نيروهايي که در مديريت نظام اسلامي هستند، باعث هدر رفتن نيروها و امکانات مي شود و دشمن از اين دشمني در جهت اهداف خود سود مي برد و نيروهاي متعهد را به رور از صحنه سياسي خارج کرده و بر جامعه مسلط مي گردد.
علي (ع) به جهت تبعات منفي خصومت و دشمني، براي اختلافات مالي خود، وکيل تعيين مي کرد. عبدالله بن جعفر اين وکالت را از طرف علي (ع) به عهده گرفت و در هنگام نصب وي به عنوان وکيل نزد عثمان فرمود:
« ان للخصومه قحما و ان الشيطان ليحضرها و اني لا کره ان احضرها » (30)
نزاع و دشمني جايگاهي براي نابودي است و شيطان در آن حاضر مي گردد و من کراهت دارم در آنجا گردم.
امام خميني نيروهاي مسوول در کشور را دعوت به وحدت نموده و از دشمني و مخاصمه باز مي دارد، و بارها بر اين نکته تاکيد مي نمايد که دشمني کار اهل جهنم است.
من اميدوارم که تمام کساني که دست به کار هستند در دولت، با هم دست به هم بدهند، با هم دوست باشند، افرادي که در مجلس هستند همه با هم رفيق باشند، همه يک مقصد داريد، همه مي خواهيد که اسلام تحقق پيدا بکند، چرا پس با هم دلخوري داشته باشيم. برادري از اموري است که هم قرآن کريم فرموده است که [ مومنان ] در اين عالم برادرند و هم فرموده است که در بهشت برادر هستند. (31)
در ادامه به اين نکته مي پردازد که آنچه ما عمل کنيم برابر آيات سوره ي زلزال ثواب و يا شرش را مي بينيم و چنين ادامه مي دهند:
کارهاي ما، عقايد ما، اخلاق ما، تمام اينها در آنجا منعکس است. و من اميدوارم که برادري را در اينجا مستحکم کنيم تا در آنجا منعکس بشود و برادر باشيم. مخاصمه مال اهل جهنم است. « خصام اهل النار » (32) يکي از مصيبت هايي که اهل جهنم مبتلا هستند همين خصامي است که با هم دارند، جنگ و نزاعي است که به هم دارند، به هم مي پرند مثل سگ و يکي از کرامت هايي که اهل بهشت دارند، آن برادري و دوستي و محبت است و اين بايد از اينجا تهيه بشود. (33)
امام خميني اختلاف سليقه و نظر را امري طبيعي مي داند و معتقد است که در چنين مواردي بحث ها بايد مانند مباحث طلاب باشد که با اختلاف نظري که دارند پس از بحث برادر هستند و در کنار هم مي باشند.
اما اگر ما دشمني و خصام داشته باشيم « ما اهل ناريم » و گرفتار عذاب الهي مي شويم. (34) اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: کسي که در نزاع کوشد گناه نمايد. (35) دشمني باعث کينه ها مي شود. (36)
امام بر اين باور است که اختلافات را با تفاهم مي توان حل کرد و نبايد مسوولان نظام يکديگر را تضعيف و در برابر هم جبهه گيري نمايند. ما اگر اختلاف سليقه داريم، اختلاف بينش داريم، بايد بنشينيم با هم در يک محيط آرام صحبت کنيم و مسائل خودمان را به ميان بگذاريم و حل کنيم، با تفاهم مسائل را حل کنيم، نه اينکه جبهه گيري کنيم... و کوشش کنند در تضعيف يکديگر و کوشش کنند در تضعيف کشور اسلامي. اينها براي اين است که تعهد اسلامي نیست، و ديد سياسي هم نيست. (37)

5ـ زورگويي
 

زورگويي و ستم از رفتارهاي ناپسندي است که در اسلام به شدت از آن نهي شده است. ظلم، اجحاف، بغي، جور، حيف، جفا و عسف واژه هاي مشابهي هستند که همه به معناي تجاوز به حقوق ديگران و يا الزام کردن آنها بر کاري است. زورگويي که در سخنان رهبر بير انقلاب در نظام اسلامي نفي شده است مي توان گفت: مرادف عسف است، ايشان مي گويد:
در جمهوري اسلامي زورگويي نيست، در جمهوري اسلامي ستم نيست... (38)
درباره ي تفاوت انتخابات در نظام اسلامي و انتخابات در دوران گذشته بر اين نکته تکيه مي کند که براي انتخابات زورگويي نيست ؛ يعني کسي را به زور وادار به راي دادن نمي کنند و اجباري در کار نيست و تصميم گيرنده خود مردم هستند.
ما خودمان هستيم، با پاي خودمان مي رويم و راي مي دهيم. نه کسي به ما تحميل مي کند و نه زورگويي هست در کار. (39)
در معناي عسف گفته اند: شدت در مورد غير حق است. (40) و افراد را با زور وادار کردن به کار و يا به ناحق از افراد ماليات گرفتن.
علي (ع) در نهج البلاغه به زياد بن ابيه کارگزار فارس مي نويسد:
« استعمل العدل و احذر العسف و الحيف فان العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو الي السيف » (41)
اي زياد عدالت را به کار بند و از زور و ستم دوري کن ؛ زيرا که زور و فشار، باعث مي شود که مردم ديار خود را ترک کنند و ستم مردم را به شمشير و قيام مي خواند.
ابن ابي الحديد در شرح اين کلمات مي نويسد: عادت مردم فارس اين بود که در زمان عثمان حاکم خراج را که تابع سال شمسي بود با حقوقي که تابع سال قمري بود يکي مي دانست و اين باعث اجحاف و ستم به مردم مي شد. امام علي (ع) زياد را از پيش گرفتن خراج نهي کرد و اين سخنان را که بخشي از نامه اي مفصل است براي وي ارسال کرد. (42)
امام خميني تعبير به ستم ندارد، زيرا پس از پيروزي انقلاب اسلامي احتمال ستم و ظلم به افراد کم بوده است. اما اين احتمال که عده اي با زورگويي افرادي را وادار به کار بکنند وجود داشته و ايشان زورگويي و فشار را در نظام اسلامي نفي مي کنند:
همه آقايان احساس اين را بکنند که امروز با زمان رژيم سابق فرق دارد. چون امروز يک مملکتي است که نه يک نفري است که زورگويي بکند و فشار بياورد که يک کاري به ملت تحميل بکند، ما يک چنين مقامي اصلا نداريم ؛ يعني ملت ما هم ديگر تحمل چنين مقامي را نمي کند... اگر يک مقام بخواهد چيزي را تحميل کند، جلويش مي ايستند و مشتشان را گره مي کنند و مانع مي شوند. (43)
يعني مردم بايد بدانند که در نظام اسلامي زور حاکم نيست، و هيچ مقامي حق ندارد که به مردم مانند گذشته زور بگويد. حتي افراد غني نبايد به طبقه ضعيف زور بگويد و افراد را استثمار کنند و وادار کنند که بيش از حد لازم کار کنند. اين گونه کارها ستم است که در نظام اسلامي منتفي است. در جمهوري اسلامي ظلم نيست، در جمهوري اسلامي اين طور مسائلي که زورگويي باشد نيست، فقير و غني، نمي تواند طبقه غني بر طبقه فقير زور بگويد، نمي تواند استثمار کند، نمي تواند آنها را با اجر کم وادار به عمل هاي زياد بکند. (44) در گذشته ارتش براي زورگويي به مردم بود و رضا خان با زور، تمام املاک خوب مازندران را گرفت و به مردم زور مي گفت و به روحانيت فشار مي آورد و به انها زور مي گفت. (45) اما پس از انقلاب ارتش در خدمت مردم قرار گرفت و دولت خدمتگزار مردم شد.
قواي مسلحه در خدمت ملت هستند نه تحميل به ملت، نه زورگويي به ملت، دولت و اتباع دولت خدمتگزار به ملت هستند نه آقاي ملت. (46)
نظام اسلامي که بر پايه ي ولايت فقيه بنيانگذاري شده است و مشروعيت خود را از ولايت امامان معصوم گرفته است. پس از پيروزي مورد هجوم نيروهاي الحادي و ضد انقلاب قرار گرفت و مدعي بودند استبداد نعلين به جاي استبداد چکمه قرار گرفته است و تفاوتي با نظام زورگو و ظالم گذشته ندارد. امام به اين شبهه پاسخ دادند که ولايت فقيه و حکومت اسلامي، حکومت قانون است و فقيه به هيچ وجه به مردم زور نمي گويد و اگر فقيهي بخواهد زورگويي کند، ولايت وي از بين مي رود.
شما از ولايت فقيه نترسيد، فقيه نمي خواهد به مردم زورگويي کند. اگر يک فقيهي بخواهد زورگويي کند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت مي کند. (47)

6 ـ فساد
 

فساد، يکي از زشتي هاي اخلاقي است که دامنگير مسوولان و کارمندان دولت مي شود و باعث افت کارآيي يک اداره و بي خاصيت شدن آن در خدمت رساني به مردم مي گردد. نظام جمهوري اسلامي وارث اداراتي بود که در گذشته فساد بر آن حاکم بود و فساد داراي باعث نارضايتي مردم مي گرديد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي با تحولي که در جامعه رخ داد، براي مدتي مردم گرفتار بخشي از مفاسد گذشته نبودند؛ اما هميشه اين نگراني وجود داشت که عناصر وابسته به حکومت گذشته در صدد اخلال برآيند و مردم ناراضي نمايند. اين خطر نيز وجود داشت که برخي از اين نيروها بتوانند با نفوذ در ارگان هاي مهم دولت، باعث فساد دراز مدت نيروهاي حکومتي بشوند و اين خطري بود که امام خميني از آن نگران بود و مسوولان رده بالاي نظام را هشدار مي داد:
اکنون از چنين مارهاي زخم خورده اي نبايد غافل بود. چه بسا، با نفوذ عمال سر سپرده ي داخلي در ارگان هاي دولتي و مقامات موثر، به تدريج قدم به قدم کار خود را انجام دهند و انسان مستقيم را منحرف کنند و متعهدان را وابسته نمايند. غفلت از اين امر، فاجعه انگيز است و همه ي مقامات، خصوصاً مقامات بالا چون روساي قواي سه گانه، بيشتر مورد نظر و هدف هستند، زيرا انحراف آنان ـ خداي نخواسته ـ ممکن است انحراف رژيم را در پي داشته باشد... پس خلاف کوچک را بزرگ شماريد و شماريم، و فساد را از سرچشمه جلوگيريم. (48)
اين خطر امروز بيشتر از گذشته مطرح است و مسوولان بايد به اين نکته مهم توجه کنند که فساد به طور تدريجي وارد مي شود و جامعه را گرفتار بحران مي نمايد. امام خميني در ديداري که با مجلسيان دارد، اين اخطار را به آنها مي دهد و تاکيد مي کند که انحراف يک دفعه واقع نمي شود بلکه به تدريج واقع مي شود از اين رو از اول بايد جلو فساد را گرفت که رشد نکند البته با تدبير و برنامه. (49)
امام براي جلوگيري از فساد در آن مقطع نکاتي را مطرح مي کنند که به اختصار اشاره مي شود.

الف ) مراقبت
 

مراقبت از خود براي جلوگيري از انحراف امري پسنديده است و شرط اول خودسازي است. امام خميني بر اين باورند که افرادي را وادار کنيد که از شما مراقبت کنند که در هنگام لغزش شما را باز دارند و مراقب ديگران نيز باشيد که به انحراف کشيده نشوند. به مسوولان اين گونه مي فرمايد:
شماهايي که دست اندکار هستيد در اين جمهوري اسلامي، چه آن آقايان سفرا و کاردارهايي که در خارج مي روند و خارج بيشتر توقع هست و چه شما سپاه پاسداران و ساير قواي نظامي و انتظامي که در داخل خدمت مي کنيد و چه وکلاي محترم که در مجلس خدمت مي کنند و چه همه، قوه ي قضاييه، قوه اجراييه، همه بايد از خودشان مراقبت کنند. (50)
امام در سخناني نيروهاي انجمن هاي اسلامي را هشدار مي دهد که دقت کنيد افراد نفوذي که داعيه ي « وا اسلاما » دارند در انجمن شما نفوذ نکنند و باعث انحراف در دانشگاه نگردند. (51)

ب ) اصلاح
 

نکته ي ديگري که امام براي جلوگيري از فساد مطرح مي کند، اصلاح وضع ادارات است. هر کسي در هر اداره اي هست آن اداره و وزارتخانه ي خود را اصلاح نمايد.
آقاي کني [ مهدوي کني ] در وزارت کشور هستند. ايشان آن وزارتخانه را ببيند چه جوري است وضعش و اصلاحش بکنند. يک کسي ديگر هم که در وزارتخانه ديگري است، باز آن هم دنبال اين بگردد و اصلاح بکند اينان را اگر هر کسي در هر محلي که هست همان محل را اصلاح بکند ـ مملکت عبارت از همين جامعه است... جامعه اصلاح مي شود. (52)

ج ) پاکسازي
 

امام خميني پس از توصيه به مراقبت و اصلاح بر اين نکته تاکيد داشتند، چنانچه افراد ناصالح و فاسدي باشند که امکان اصلاح آنها وجود نداشته باشد بايد از ادارات پاکسازي شوند، تا سيستم اداري در جهت خدمت به مردم قرار گيرد.
البته مساله پاکسازي و بازسازي وزارتخانه ها و ادارات يک امر ضروري بوده است، براي اين که در رژيم سابق، اشخاص بسياري در اين وزارتخانه ها در اين ادارات بودند که آنها لياقت اين مسائل را نداشتند و شايد بسياري از آنها ضد انقلاب بودند و پس از پيروزي انقلاب ضروري بود که يک همچو هيات هايي باشند و شناسايي کنند اشخاصي را که مفسد هستند، اشخاصي را که مضر هستند به جمهوري اسلامي، اشخاصي که مي خواهند نارضايتي در بين مردم ايجاد کنند، آنها را بايد پاکسازي مي کردند. (53)
ايشان از گروه ديگري از فساد کاران ياد مي کند که از يک طرف مدعي نبودن آزادي در جامعه هستند، و از طرف ديگر با سوء استفاده از آزادي تلاش مي کنند هرج و مرج ايجاد کرده و جامعه را به فساد بکشانند. مقصودشان از آزادي، توطئه و فساد است که بايد جلو آنها گرفته شود. (54) امام به مردم دلگرمي مي دهد که از اين نيروها نترسند، از روشنفکراني که دنبال بهانه مي گردند تا عليه انقلاب تبليغ نمايند. شما هم از اين تيپ هاي روشنفکري که هميشه با قلمشان مشغول يک فسادکاري هستند، بايد از اينها هيچ وقت نترسيد، اينها با بهانه اي مي خواهند دستشان بيايد و هر چه دلشان مي خواهد بگويند. (55) امام به معلمين نيز توصيه مي کنند، دقت نمايند افرادي را تربيت کنند که دنبال فساد نباشند ؛ زيرا روزي دود آن به چشم آنها نيز مي رود. (56)

7 ـ قدرت طلبي
 

از خطرهايي که ممکن است يک مسوول را تهديد کند و او را به انحراف بکشد قدرت طلبي است، در کتاب هاي اخلاقي از آن تعبير به دوستي جاه و شهرت مي نمايند و آن را از مهلکات بزرگ دانسته اند، که داراي آفات دنيوي و اخروي است. (57) امام خميني در موارد متعدد، خطر حب جاه و مقام را که سر منشا آن حب نفس است گوشزد مي کند و مي گويد: بالاترين گرفتاري ما همين گرفتاري است، گرفتاري حب نفس است، گرفتاري حب جاه است، گرفتاري حب شهرت است، من م يخواهم اين عمل از من صادر بشود تا مردم براي من دست بزنند. (58)
قرآن و احاديث افراد را از قدرت طلبي و جاه و مقام خواهي بر حذر مي دارد و خداوند آخرت را از آن کساني مي داند که در صدد برتري طلبي بر ديگران نباشند و در جامعه فساد ننمايند.
« تلک الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين » (59)
آن خانه ي آخرت را براي کساني قرار داده ايم که در زمين برتري و سرکشي و فسادي نخواهند.
رسول خدا (ص) در مورد خطر دوستي مقام و مال مي فرمايد:
دو گرگ درنده در آغل گوسفندان خطرناک تر و زيان بارتر از دوستي جاه و مال براي دين مرد مسلمان نيست. (60)
امام خميني قدرت طلبي را در هر جا که پيدا شود باعث شکست مي داند، به ويژه چنان چه در ارگان هاي اساسي دولت و نظام، قدرت طلبي و مال طلبي پيدا بشود، زمينه براي شکست فراهم مي گردد.
و آن روزي که ديديد و ديدند که انحراف در مجلس پيدا شد، انحراف از حيث قدرت طلبي و از حيث مال طلبي در کشور در وزيرها پيدا شد، در رئيس جمهور پيدا شد، آن روز بدانند که علامت اين که شکست بخوريم، خودنمايي کرده، از آن وقت بايد جلويش را بگيرند. (61)
نکته مهم در کلام امام اين است که اگر افراد دنبال قدرت و مال طلبي باشند، کساني هستند که اين روحيه آنها را تقويت کرده و براي کسب قدرت بيشتر آنها تلاش مي کنند و براي مال اندوزي آنها فعاليت مي نمايند. آنها نيز هدف اصلي خود را قدرت و مال قرار مي دهند و خدمت به مردم را از ياد مي برند و آن که آنها را در اين جهت ياري کند حمايت و تقويت نموده و در برابر کساني که قدرت آنها را محدود و مال آنها را کم نمايند مي ايستند و براي کسب اين دو هدف به هيچ يک از اصول اساسي و اسلامي پايبند نخواهند بود و قدرت هاي خارجي نيز از اين ضعف انها استفاده مي کنند و کار آنها را تقويت مي نمايند. اين گونه افراد در برابر قدرت هاي بزرگ تسليم هستند. در مقابل يک قدرتمند بزرگ تر از خودشان خاضع اند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان جابر و ستمگر. (62) اين حب رياست است که در روايات از آن نهي شده است و حب دنيايي است که منشا هر خطا دانسته شده. (63) سفيان بن خالد گويد، امام صادق (ع) فرمود: « از رياست بپرهيز زيرا کسي آن را نخواست جز آنکه هلاک شد » به حضرت عرض کردم. فدايت شوم پس ما نيز هلاک شديم، زيرا هيچ يک از ما نيست که دوست نداشته باشد، نامش برده شود و مورد توجه قرار گيرد و مردم مسائل را از او دريافت کنند. حضرت فرمود.
« ليس حيث تذهب اليه انما ذلک ان تنصب رجلا دون الحجه فتصدقه في کل ما قال و تدعوا الناس الي قوله » (64)
آن گونه که فکر مي کني نيست، رياست طلبي به اين معنا است که مردي را بدون حجت و برهان ( و شايستگي ) در مقامي منصوب کني و آنچه بگويد او را تصديق نمايي و مردم را به شنيدن سخنش دعوت نمايي.
يعني هدف اصلي، کسب قدرت و مال باشد و براي رسيدن به اين هدف، افراد نالايق و ناشايسته را به کار بگماري، چنين رياست طلبي و قدرت خواهي باعث شکست افراد مي شود و براي هميشه نمي توانند اين کار را ادامه دهند. اين است که امام خميني تاکيد مي نمايند که قدرت طلبي از سوي هر کسي که باشد منشا شيطاني دارد و باعث شکست مي شود:
قدرت طلبي در هر که باشد، اين اسباب اين مي شود که زمين بخورد. قدرت طلبي از هر که باشد از شيطان است، مي خواهد رئيس جمهور آمريکا قدرت طلبي کند، يا يک طلبه اي در مدرسه بخواهد قدرت طلبي بکند، يا يک امام جمعه اي در مرکزي که دارد. (65)
در آن مقطع امام از قدرت طلبي گروهک ها انتقاد مي کنند که براي خدمت به ابر قدرت ها حاضرند حالت سابق حاکم باشد و تلاش هايي را که شده ناديده بگيرند و خون شهدا را پامال کنند و در جهت خدمت آمريکا و شوروي ابر قدرت شرق آن زمان قدم بردارند. (66) در سخني ديگر اين گروه ها را ابله مي خواند که حب مقام و جاه آنها را نابينا کرده و بصيرت آنها را گرفته و خرد خود را از دست داده اند. (67)
با توجه به اينکه منشا قدرت طلبي خودخواهي حب نفس است، تزکيه و خودسازي راه جلوگيري از اين رفتار ناپسند است و توجه به اين که مقام از بين مي رود و باقي نمي ماند.
راه حل ديگري که امام براي جلوگيري از قدرت طلبي مسوولان مطرح مي کند، اين است که نيروهاي به کار گرفته شده از مردم متوسط جامعه باشند، نه افراد ثروتمند و کساني که با مردم کاري ندارند ؛ زيرا مردم همه مدافع حکومت خود خواهند بود. مسوولاني که از خود آنها هستند.
مادامي که اين حد متوسط محفوظ است اين جمهوري محفوظ است و امکان مقابله نيست ما بين قدرت هاي بزرگ با همچو دولتي. بخواهند کودتا کنند با کي کودتا کنند ؟ بخواهند از خارج وارد کنند، مواجه با کي مي شوند / مواجه با يک ملتي مي شوند که همه شان از اين طبقه اي هستند که اين نهضت را به پيش بردند و با آن قدرت و با آن عظمت به پيش بردند. (68)

8 ـ کم کاري
 

کم کاري، يکي از رفتارهاي زشتي است که ممکن است مديران و کارمندان دچار آن شوند و با کم کاري براي مردم مشکلاتي ايجاد نمايند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي گروه هاي مخالف نظام اسلامي که در پرتو گروهک هايي فعاليت مي کردند و علقه اي که برخي از کارمندان ادارات يا رژيم گذشته داشتند، در انجام کارها کوتاهي مي کردند، اين باعث شد که امام خميني به اين عده تذکر بدهند که اگر اين کم کاري ها به جهت طرفداري از حکومت قبلي است، بايد پاکسازي شوند و اگر جزو مردم هستند بايد بدانند پولي که بابت اين کار خود مي گيرند حرام است.
و گاهي من مي شنوم که در ادارات يک قدري کم کاري هست، گاهي بيکاري هست. و اين موجب تعجب من است. اگر چنانچه خداي نخواسته اينها از رژيم سابق هستند و مي خواهند براي آنها خدمت کنند، خوب، موظف اند آقايان که آنها را يادداشت کنند و اسم هايشان را و تصفيه کنند و اگر چنانچه اين طور نيست و خود مردم اند و علاقه دارند به اسلام و علاقه دارند به مملکتشان، من نمي فهمم کسي علاقه داشته باشد به مملکتش و آن قوت از مملکتش اجر ببرد و عمل نکند. خوب اين اجرتي که اينها مي گيرند در مقابل عمل است، اگر عمل کم بکنند حرام است. اين اجرت جايز نيست استفاده بکنند از اين. (69)
امام خميني بر اين باور بودند که اگر پيش از انقلاب، ادارات کم کاري داشتند که ممکن است بخشي از آن مربوط به اعتصاب ها بوده، اکنون بايد بيشتر کار کنند (70) و چون مملکت اسلامي است برابر دستور اسلام عمل کنند و با صداقت و امانت عمل نمايند.
اگر همه ي قشرهاي مملکت به اين فکر باشند که الان مملکت اسلامي است و بايد همان طوري که دستور اسلام است عمل بکنند. کم کاري در کاري که بايد کار بکنند نداشته باشند، انحراف نباشد در کار، با صداقت، با امانت، با توجه به خدا عمل بکنند. (71)
امام براي تلاش و کار سودمند و ايجاد روحيه ي فعاليت در جامعه با هيچ کس رو دربايستي نداشت و از همه مي خواست که وظايف خود را درست و به موقع و بدون کم کاري انجام دهند. به ويژه در مواردي که کم کاري باعث تعطيل شدن حدود الهي شود. ايشان در نامه اي که به شوراي عالي قضايي در 1367/10/27 ش. نگاشتند اخطار کردند که اگر کم کاري کنند خود به طور مستقيم اقدام به کار خواهد کرد.
اينجانب تحمل تعطيل حکم خدا را ندارم. اگر کم کاري شود خود همان گونه که در چند مورد اقدام کرده ام مستقيماً اقدام مي نمايم. (72)
يکي از کارهاي گروهک ها و نيروهاي غير مسلمان اين بود که با عنوان طرفداري از کارگر و دفاع از حقوق آنها مي خواستند کارخانه ها را تعطيل کنند و کارگران را به اعتصاب بکشانند. امام مي گويند با همه تلاشي که کردند تا کارخانه ها کار نکنند « نتوانستند کم کاري ايجاد » (73) کنند و کارگران به کار خود ادامه دادند و اعلام کردند هر گونه دعوت به کم کاري و اعتصاب در هر جا باشد خيانت به کشور و نظام اسلامي است.
امروز دعوت به بي کاري و کم کاري و دعوت به اعتصاب ؛ خيانت به اين کشور است و خيانت به جمهوري اسلامي. (74)
بنابراين کم کاري هم خيانت است و بر خلاف امانت و صداقت و هم پولي که افراد در برابر کم کاري خود مي گيرند حرام و غير شرعي است.
اين کم کاري ممکن است امروز نيز وجود داشته باشد و حکم شرعي آن با گذشته هيچ تفاوتي ندارد.

پي‌نوشت‌ها:
 

آل عمران / 3: 103 « اعتصموا بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا »
انفال (8): 46، « و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم »
صحيفه امام، ج 12، ص 406
همان، ج 18، ص 134 ـ 135
همان، ج 14، ص 391
همان، ج 11، ص 381
همان، ج 20، ص 79
همان، ص 224
شرح غرر الحکم، ج 4، ص 123 « سبب الفرقه الاختلاف »
نهج البلاغه، حکمت 347، ص 535 « الثناء باکثر من الاستحقاق ملق »
شرح غرر الحکم، ج 5، ص 273
همان، ج 2، ص 304
صحيفه امام، ج 19، ص 370
مديريت و سياست، ص 66
صحيفه امام، ج 3، ص 301
همان، ج 17، ص 169
همان، ج 12، ص 220
همان، ج 7، ص 249
همان، ج 10، ص 118 ؛ ج 13، ص 176 ؛ ج 18، ص 320
همان، ج 13، ص 269 و 331
همان، ج 14، ص 187
همان، ج 21، ص 452
علم اخلاق اسلامي، ج 2، ص 137
شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 226
صحيفه امام، ج 16، ص 20
مديريت و سياست، ص 50
بحارالانوار، ج 7، ص 22 ؛ علم اخلاق اسلامي، ج 2، ص 137 « آدميزاد پير مي گردد و دو خصلت در او جوان مي شود ؛ حرص و آرزوي دراز ».
صحيفه امام، ج 18، ص 511
حجرات (49 ): 10 « انما المومنون اخوه »
شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 19، ص 107 گ
صحيفه امام، ج 16، ص 140
اشاره به آيه ي 63 سوره ص « ان ذلک لحق تخاصم اهل النار »
صحيفه امام، ج 16، ص 140
همان، ج 13، ص 102
نهج البلاغه، حکمت 298، ص 528 « من بالغ في الخصومه اثم »
سفينه البحار، ج 2، ص 43 « اياکم و الخصومه، فانها تشغل القلب و تورث النفاق و تکسب الضغائن »
صحيفه امام، ج 14، ص 48
همان، ج 6، ص 525
همان، ص 475
شرح نهج البلاغه، عبده، ص 256
نهج البلاغه، ترجمه ي فيض الاسلام، حکمت 468، ص 1304
شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 20، ص 245 ؛ سيماي کارگزاران، ج 1، ص 377
صحيفه امام، ج 12، ص 214
همان، ج 6، ص 461
همان، ج 17، ص 145
همان، ج 13، ص 403
همان، ج 10، ص 310
همان، ج 19، ص 370
همان، ج 18، ص 202
همان، ج 16، ص 463
همان، ج 17، ص 112
همان، ج 12، ص 415
همان، ج 16، ص 473
همان، ج 10، ص 92
همان، ج 12، ص 325
همان، ج 7، ص 286
علم اخلاق اسلامي، ج 2، ص 461
صحيفه امام، ج 14، ص 14
قصص (28 ): 83
علم اخلاق اسلامي، ج 2، ص 462 ؛ « ما ذئبان ضاريان ارسلا في زريبه غنم باکثر فسادا من حب الجاه و المال في دين الرجل المسلم »
صحيفه امام، ج 16، ص 23
همان، ص 442
همان، ج 12، ص 141 و ج 16، ص 458، امام صادق ( ع ) مي فرمايد: « حب الدنيا راس کل خطيئه » ( الکافي، ج 2، 131، 315 )
سيماي کارگزاران، ج 2، ص 243
صحيفه امام، ج 19، ص 249
همان، ج 13، ص 440
همان، ج 16، ص 182
همان، ص 22
همان، ج 10، ص 200
همان، ص 384
همان، ج 9، ص 143
همان، ج 21، ص 242
همان، ج 11، ص 436
همان، ج 14، ص 46
 

منبع: ذاکری، علی اکبر؛ (1387) امام خميني (ره) و مفاهيم اخلاقي (اخلاق مسئوولان نظام اسلامی)، تهران، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم.